۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۰۸
سقای بچه ها
سقا صداش می کردند. به مادر گفته بود :می خوام آنجا سقا باشم.
همیشه قبل از خودش به رزمنده ها تعارف می کرد.سر سفره ی ناهار و شام هم پی پارچ های آب می دوید و وقت و بی وقت به اونا آب تعارف می کرد.می گفت: آب نطلبیده مراد است!
حتی آب قمقمه اش را هم می بخشید.
تشنه شهید شد.همانطور که آرزو داشت.
شهید زکریا صفرخانی.شب امتحان صفحه 66
۹۳/۰۶/۱۷