۱۴ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۹
عکس امام
سر صف صبحگاه بود.چند نفر با چند کارتن موز و کیک وارد مدرسه شدند و شروع به پخش کردند.از تک تک دانش آموزان می پرسیدند : ""طرفدار شاه اند یا خمینی؟!""
چهره اش قرمز شد از عصبانیت.نوبتش که شد، موز و کیک را به زمین پرت کرد و با بغض گفت:
نه موز و کیکتان را می خواهم، نه آن شاه نادانتان را، من عاشق امام هستم
همه از تعجب خشکشان زد!با سرعت از مدرسه خارج شد و هرچی پول تو جیبی داشت رفت عکس امام خرید و با سنجاق به سینه اش زد.
به مادر گفت: به برکت سفره ات قسم هرگز از امام جدا نخواهم شد!!
آن عکس بر سینه اش حک شد تا شهادتش
شهید بختیار احمدی ، گلاب سیاه صفحه 8
۹۳/۰۶/۱۴