۱۴ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۱۷
اسراف ممنوع
تو منطقه دشت عباس مستقر بودند.بعد نماز، سر سفره ناهار نشستند.غذا آبگوشت بود.ولی سید سجاد بلند شد و رفت سراغ نان های خشکی که گذاشته بودند برای دور ریختن.شروع کرد به خوردن.گفتند :
چرا اینها رو می خوری؟غذا که هست.
گفت:آن پیرزن های بیچاره با عشق اینها رو می فرستند جبهه، شما می گذاریدشان برای دور ریختن؟!فردای قیامت پاسخ زحمت اونها رو چه کسی میده؟!
شهید سید سجاد خاضع ، گلاب سیاه صفحه 36
۹۳/۰۶/۱۴